به برکت تربت سیدالشهدا، خاک ، جسد زن گنهکار راقبول کرد
در زمان امام صادق علیه السلام زن بدکاری بود که هرگاه بچه دار می شد، بچه خود را می سوزانید. هنگامی که از دنیا رفت چند مرتبه او را به خاک سپردند ولیکن زمین او را قبول نکرد و او را از قبر بیرون افکند.
جریان را به عرض امام صادق علیه السلام رسانیدند، فرمودند: «اجعلوا معها شیئاً من تربة الحسین»  قدری از تربت جدم حسین علیه السلام را با او دفن کنید. به دستور امام علیه السلام عمل کردند، خاک او را قبول کرد و دیگر او را بیرون نینداخت. وسائل الشیعه : ج 3، ص 29

کسی که در کربلا دفن شود از هول قیامت در امان خواهد ماند
امام سجّاد علیه السلام می فرماید: «زلزله قیامت که رخ می دهد خداوند زمین کربلا را بلند کرده و در برترین جای باغهای بهشت قرار می‌دهد، بنابراین هر کس از پیروان اهل بیت عصمت و طهارت که در کربلا دفن شده باشد بدون حساب وارد بهشت خواهد شد.

علامه نوری در دارالسلام آورده که  سید علی صاحب ریاض گفته
من در دوران تحصیل ، هر هفته عصر پنجشنبه به زیارت گورستان بیرون کربلا که کنار خیمه گاه است می رفتم ، شبی خواب دیدم که بدان گورستان رفته ام و شهر از عمارت و خانه تهی است ... در فکر و هراس بودم که هاتفی به زبان فارسی گفت : خوشا به حال کسی که در این زمین مقدس دفن شود. اگر چه با هزاران گناه باشد از هول قیامت سالم خواهد ماند و هیهات ، هیهات که کسی در این زمین مقدس دفن شود و از هول قیامت سالم بیرون نرود. ترجمه دارالسلام ، ج 2، ص 16

مولا محمد هزار جریبی در کتاب تحفة المجاور آورده است که از استاد اکبر وحید بهبهانی شنیدم که می گفت : حضرت سیّدالشهدا را در خواب دیدم و به ایشان عرض کردم : للّه للّه یا سیّدى هل سئل عمن یدفن فى جوارکم ؟ ای آقای من ! آیا از کسی که در جوار شما دفن شود روز قیامت سؤ ال می شود؟ فرمودند: کدام فرشته جرأت دارد از او سؤ ال کند؟! هفتاد و دو داستان از شفاعت امام حسین علیه السلام ، میررضا حسینی ، ص 72

پیغمبر و خاک خون آلود
از ام ّسلمه مروی است که : رسول خدا شبی از ما غائب شد در مدّت طویلی و سپس به نزد ما آمد و دیدیم آن حضرت گرد آلود و با موهای ژولیده مراجعت کرده و در یک دست خود چیزی دارد که انگشت ها را بسته است . عرض کردم : یا رسول اللّه چرا شما را بدین وضع پریشان و غبارآلود و ژولیده می بینم ؟
حضرت فرمود: در این وقت مرا سِیر دادند به محلّی در عراق که نامش کربلا است ، و مصرع حسین فرزند من و جماعتی از فرزندان اهل بیت مرا به من نشان دادند، و من شروع کردم که خون هاى آنان را جمع کنم ، و اینک آن خون ها در دست من است ؛ و دست خود را به سوی من باز کرد و فرمود: بگیر اینها را و محفوظ نگاهدار! من خون ها را گرفتم و توجّه کردم دیدم شبیه خاک قرمز رنگ است ؛ در شیشه ای نهادم و سر آن را بستم و محفوظ داشتم . چون حسین از مکّه به طرف عراق حرکت کرد هر صبح و شب من شیشه را می گرفتم و می بوییدم و برای مصیبت آن حضرت می گریستم . چون روز عاشورای از محرّم یعنی همان روزی که حسین در آن روز شهید شد من در آن شیشه نگاه کردم دیدم تبدیل به خون تازه شده است داستانهای عبرت انگیز، سید مهدی شمس الدین ، ص 108

داستانهای شگفت انگیز از زیارت عاشورا و تربت سید الشهدا علیه السلام
مؤ لف : حیدر قنبری